به نام مهربانترين معبود
سلام آقاي يوسفي
از اين كه به وبلاگم اومديد ممنونم.قلم زيبايي داريد و اين باعث مي شه جرأت نكنم كه بگم اگه مطلب خواستيد من در خدمتم(حالا كه گفتم) .خلاصه اگه بتونم كمكي كرده باشم خوشحال مي شم....باز هم سر فرازم كنيد و به وبم بياين
.
وقتي صداي پاي او در كوچه ها طنين انداز مي شد همه مي فهميدند كه دوباره آفتاب زود تر از هميشه طلوع كرده..دوباره آفتاب كوفه صبح را با سحر گاهان پيوند داده است..اما آن زمان كه ماه مدينه چشمان خود را بست..هيچ كس تا چنر روز پيوند صبح و سحر گاهان را نديد..شايد كمر آفتاب شكسته بود... موفق باشيد