ساعت 8:0 صبح پنج شنبه 87/5/3
دهم شهریور
از پله های طبقه ی دوم مسجدالحرام بالا می روم و از بالا حیاط بزرگ و کعبه ی با عظمت پروردگارم را نظاره می کنم بیش از هر زمانی دیدنی است طواف عاشقان بر گرد خانه ی الهی ! هم چون پروانه های زیبایی که پیراهن سفید بر تن کرده باشند و به دور شمعی نورانی طواف کنند. نجوای عاشقان حق در همه ی فضا پیچیده بود. روحانی کاروان در همین حال در مورد ارکان خانه ی ربانی حق برایمان صحبت کردند. که در همان حین در کنار رکن یمانی پیامبر و پیشوایانش را می بینم که دری از درهای بهشت را می بوسند و هم چنین مردم عام را که برای استغفار از گناهانشان در این مکان مناجات می کنند. ناگهان حضرت آدم(ع) را می بینم که از آسمان فرود می آید و به همراهش سنگ آسمانی سفیدی است که آن را در دیوار کعبه جای می دهد.ناگاه در رکنی از کعبه که مستجار نام دارد دیدم که دیوار کعبه شکافت و بانویی نورانی به همراه فرزندی که در آغوش داشت از آن بیرون آمدند. در فاصله ی بین در کعبه و حجر اسماعیل که حطیم گویند حضرت آدم دست به دعا برداشته و به درگاه پروردگار توبه می کند و در همین هنگام نیز خدا توبه ی او را می پذیرد. تا به خود آمدم دیدم نه! پیرامون کعبه مملو از انسان های مشتاقی است که به طواف می پردازند.در بسترم ذهنم به گوشه و کنار کعبه می اندیشد که بسیارند آنچه که من شایستگی دیدن آن را نداشتم
¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی
نوشته های دیگران ( )