سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لحظه های کاغذی


ساعت 9:0 صبح سه شنبه 87/5/8

دوازهم شهریور

 

 ظهر به حرم مشرف می شوم و باز هم شایستگی این را به لطف حق داشتم که بتوانم طوافی انجام دهم تا شاید هدایت گرم باشد به راه مستقیم حق! پس از نماز مغرب و عشا به حیاط حرم قدم گذاشتم و روبه کعبه نشستم و به آن خیره شدم ناگاه احساس کردم به جای انسان های سفید پوشی که در حال طواف بودند فرشتگانی را می دیدم که به سمت کعبه سجده می کردند و بر محمد و آل طاهرش سلام و صلوات می فرستادند. صفوف نورانی طوافشان تا به عرش ادامه داشت و دوباره به جای فرشتگان همان انسان های دلباخته را می بینم که مقامشان از فرشتگان هم بالاتر است. وقتی به هتل بر می گردم از خودم بدم می آید که سه روز دیگر بیش تر باقی نمانده است ولی من همان مسلمان سیاه دلی هستم که از شرم نمی توانستم حتی برای خویش طلب استغفار کنم. و باز هم این اشک های ساید پاک چشمانم هستند که تسلی دهنده ی حالم می شوند.            


¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
13
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
22079

:: درباره من ::

لحظه های کاغذی

محمدعیسی یوسفی
این وبلاگی است که سعی دارم در آن به مناسبت های مختلف مطالب گوناگونی را در همه ی زمینه ها به اطلاع دوستانم برسانم.

:: لینک به وبلاگ ::

لحظه های کاغذی

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

تابستان 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::


::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::