سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لحظه های کاغذی


ساعت 5:31 عصر جمعه 86/6/30

 روز چهارم

صبح چشمانم با نور خورشیدی که همه ی روشنایی اش را از نور پروردگار پیامبر نورانی اسلام دریافت کرده باز می شود. با زیارت گنبد سبز و ملکوتی رسول اعظم و مقبره ی با خاک یکسان ائمه ی اطهار صبح خود را آغاز می کنم. پس از کمی تحمل درد فراق و دوری ، به سمت حرم محبوب پیش می رویم. تمام اعضا و جوارحم مملو از گناه و معصیت است اما طلبیده شده ام...! چه خالق بخشنده ای مرا به زیارت افضل مخلوقات خویش فراخوانده.چه سعادتی! باشد که قدر این موهبت الهی را همیشه و در هر حالی بدانم.در تصورم نماز ظهر را به امامت رسول اکرم(ص) و در صفوفی نه چندان دور از ائمه ی معصومین می خوانم. چه دلنشین و گوارا است چشیدن طعم بهشتی زیستن! هم نشینی با بهترین انسان ها ...! اما لیاقت من کم تر از آن است که در بهشت به رویم باز باشد؛ که به شفاعت رهبران حق امید بسته گویی پس از سخن گفتن با خالق هستی بخش، احساس آرامش و قرب به خدا جای اضطراب و ترس را می گیرد و این است آرامش حقیقی!. پس از کمی زیارت طنین لذت بخش اذان تمام فضا را پر می کند. اما...! اما گویی کمی کاستی دارد. شاید دلیلش کم بودن شهادتی ازلی و ابدی است که پیروی از رهبری الهی را تصدیق می کند:اشهد ان علی ولی الله. آری! اما قلوب شیعیان ، با تمام وجود این ذکر را زمزمه می کند. چرا که شیعه از پیشوای خویش پیروی کرده و ولایت وی را همیشه با تمام وجود فریاد می زند اما جاهلانی که در مردابی شاید بی برگشت دست و پا می زنند غافلند از 12 نور الهی که وجودشان سبب موجودیت آنها شده . سائلانی که نمی دانند چرا زمین اهل خویش را در خود فرو نمی برد؟               

پس از 30 دقیقه نماز مغرب را به جماعت می خوانم و دعا می کنم الهی محبتت را به ما بنمایان تا بدون دیدن برافراشته شدن بیرق انا بقیه الله فی ارضه جان متعلق به محبوب خویش را به جان آفرین تسلیم نکنیم. در بستر استراحتم این بار ذهنم در پی گمشده ایست و باز این چشم هایند که در پی دیدن محبوب بسته می شوند تا شاید در دنیایی پر از نور ، انوار الهی را بتوان دید.                                                                        


¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:0 صبح جمعه 86/6/23

روز سوم

   

ساعت چهار به مسجد النبی می روم. برای ورود به بقیع حال خود را نمی فهمم. گویی نیرویی مرا به سمت داخل می کند اما هنوز در را باز نکرده اند و لحظه ی وصال پس از نماز عصر است. در میان انبوه جمعیتی که فشار زیادی به انسان وارد می کنند تنها کاری که انجام می دهم صلوات بر محمد و آل محمد است. بالاخره بعد از سی دقیقه انتظار زیر آفتاب سوزان مدینه در باز می شود و جمعیت شروع به فشار آوردن به صف های جلو می کند. احساس می کنم دیگر توان نفس کشیدن ندارم. گویی کسی به من می گفت که تنها کار درست گفتن شهادتین است. می خواهم نفس آخر را بکشم که جمعیت مشتاق مرا به داخل پرتاب می کند. به آسمان نگاه می کنم.با نگاهم که که غرق اشک های شفاف و شیشه ایست از پروردگارم تشکر می کنم برای این که به من حیاتی دوباره بخشید تا مزار غریب امامانم را زیارت کنم. نفس نفس زنان به سمت پنجره ی بقیع حرکت می کنم همانند کسی که پس از مدت ها به آغوش صاحبش بازگشته باشد خود را به پنجره ها می چسبانم و به قبور ائمه ی بقیع خیره می شوم و مزار و مرقد با خاک یکسانشان را نظاره می کنم. اما در میان قبرستانی که جز سنگ و خاک چیز دیگی در آن به چشم نمی خورد قامت بلند و چهره های نورانی امامان را می بینم که سرافراز و سربلند به استقبال مشتاقان آمده اند و سلام عاشقان خویش را بدون جواب نمی گذارند. در چشمانشان که به سمت زنانی است که در آرزوی ورود به قبرستان غریب بقیع را دارند برق زیبایی از دعوت آن آسمانیان به صبر و شکیبایی و انتظار ظهور نمایان است. لحظه ای احساس می کنم آن هایی که تصور می کنند مرقد این امامان را تخریب کرده اند در مرداب جهالتی دست و پا می زنند. چرا که آسمان بی کران هم چنان گنبدی عظیم سراسر عالم را فرا گرفته و بارگاهی باشکوه برایشان بنا کرده که نظیر آن در هیچ کجای جهان وجود ندارد. صدای بال زدن کبوتر های بقیع مرا به خود می آورد و من همانند کسی که گویی تازه کبوتر ها را دیده باشد به آن ها خیره می شوم. به آنان غبطه می خورم. به زندگی زیبایشان! که بدون این که کسی مرزی برایشان تعیین کند به هر سمت بخواهند می روند و روزی خویش را شاید از دستان صاحبان زمین می گیرند. خوشا بحالشان که همیشه اینجا هستند در مدینه ی منوره در مسجد النبی و نزدیک تر در بقیع! افسوس که وقت دیدار من با این قبرستان تمام شد اما آنان همیشه هستند و زندگیشان می گذردسبز و خرم در قبرستانی همچون کویری بی آب و علف! پاهایم سست شده بود.گویی نیرویی ماوراء الطبیعه بر خلاف میلم عمل کرده و مرا به سمت پایین پله های بقیع می کشاند. نمی خواهم بروم اما زندگی من جدای از این کبوترهاست ؛ من محدود هستم. محدود زمان و سرنوشت و تقدیر! پس از زیارت کمی استراحت می کنم. پاهایم به شدت درد می کند. گویی خواهان قدم برداشتن به سمت بقیع است؛ اما...!آرزوی بعیدی است. لا اقل در این لحظه. نماز مغرب را در محوطه ی حیاط مسجد مطهر پیامبر می خوانم. چه نماز دلشینی است! چشمانمان به سوی گنبد سبز و نورانی پیامبر خداست. در بستر خوابم باز این چشمان در انتظار دیداری است در رویایی حقیقی ! اما این بار در انتظار دیدار منجی عالم بشریت است که شاید آرزوی دوری باشد...برای من !        

                                                                                                   


¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:28 عصر جمعه 86/6/16

روز دوم

 

قلبم به تپشی بی وقفه افتاده است. با تمام وجود احساس می کنم پیامبر اعظم مرا به دامان خویش فرا خوانده است. اشک از چشمانم جاری می شود:"آیا من لیاقت دارم؟" بعد از نماز صبح به سمت بقیع حرکت می کنم احساس عجیبی دارم . از پایین پله ها روبه رو به بقیع شروع به خواندن دعای ائمه ی بقیع می کنم.نگاهی به کبوترهای بقیع می اندازم که شادمان بال خویش را می گشایند ولی هرگز از محوطه ی قبرستان خارج نمی شوند و گویی پس از زیارت چهار ائمه به زیارت همسران و نوادگان پیامبر و خاندانش می روند. برای خواندن دعای کمیل به سمت حرم حرکت می کنم. تا به حال دعایی با این حس و حال نخوانده بودم. سمت راستم پیامبر و جد مادرم نظاره ام می کرد و از جانب چپ فرزندانش در بقیع در دعا و نیایش ما شرکت داشتند. گویی با تمام وجود حضورشان را در آن میان احساس می کنم. با این که همه ی روز را خواب بودم اما اختیار چشمانم با خودم نیست و گویی چشمانم در انتظار رویایی هستند که در آن به دیدار پاک ترین انسان های عالم بروند                                                                                              


¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:0 صبح جمعه 86/6/9

 روز اول

صدایی از بلندگوی اتوبوس به گوش می رسد. اشک ها همچون مروارید هایی شفاف روی گونه های پاک زائرین جاری می شود.قلب ها به تپش افتاده، نفس ها در سینه ها حبس شده است، دل ها آرام و قرار ندارد چرا که لحظه ی وصال نزدیک است.  

لحظه ی دیدار با پاک ترین انسانی که زمین به خاطر او آفریده شده است. لحظه ی دیدار با چهار امام غریب بقیع و دیدار با والاترین زن جهان در جمعه ای نه چندان دور!  

 

 

   

اتوبوس هنوز هم در حال حرکت است. نسیمی ملایم شروع به وزیدن می کند سرم را از پنجره بیرون می کنم. وارد شهر شده ایم. اما حالم مثل همیشه نیست؛ هر انسانی هنگام ورود به شهری نا آشنا احساس غربت تمام وجودش را فرا می گیرد اما این احساس غربت نیست احساس قرابتی است سراسر شور و هیجان! مناره های مسجد النبی کم کم نمایان می شوند همچون انسان بلند قامتی هستند که با رویی گشاده ما را به میهمانی خویش فرا می خوانند. ساعت یازده و نیم شب است. اتوبوس از کنار گنبد سبز و زیبای پیامبر اعظم که همچون سیمای دلربایش توجه هر رهگذری را به خود جلب می کند؛ عبور می کند و راهی هتل قصر الدخیل می شود. وقی وارد هتل می شوم از خستگی ماده ی استراحت کردن می شوم می خواهم چشمانم را روی هم گذارم اما مسجد امن و حرم حبیب و غربت ائمه ی بقیع لحظه ای از ذهنم نمی رود.     

  

   


¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:46 عصر چهارشنبه 86/6/7

زمان مفتون آن لحظه که ثانیه ها شمارش را به انتها برسانند و حیات را احیا کنی می بینی!تو هستی و این تکامل زمان است که آمدنت را به انتظار می کشد.

 

 

ولادت با سعادت یوسف زهرا بر همه ی عاشقان آن حضرت مبارک باد. 

 


¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:37 عصر شنبه 86/5/27

 

به نام خدایی که هیچ گاه گم نمی شود

 

 

مدتی است که دو آلبوم اسلامی در مورد پیامبر(ص) و مشکلات امت ایشان منتشر شده است . خواننده ی این آلبوم ها جوانی بریتانیایی است که هم اکنون همه ی جهان از پیر و جوان و زن و مرد او را می شناسند. بعضی مثل ما طرفدار او هستند و بعضی مثل ویون رایدلی از اعمال وی انتقاد می کنند. تا مدتی سامی را فقط در همین حد می شناختیم تا این که کم کم سایت های ایرانی گوشه ای از زندگینامه ی وی را تغییر دادند و این تغییر از سخنان خود سامی سرچشمه می گرفت که اعلام داشته ایرانی و متولد تهران است. اما مهم اصالت سامی نبود؛ مهم سخنانی بود که او داشت و از همه مهم تر خواسته ی او(وحدت مذاهب اسلامی)بود که در چنین اوضاعی خواسته ای بس بزرگ است.

 در چنین اوضاعی که سایت ها و خبرگزاری های سنی موارد کذب و دروغ در مورد شیعه می نویسند و نسبت کفر به شیعیان می دهند؛ طرفداری از وحدت توسط یک فرد سنی عمل بزرگی است که قابل ستایش است. این در حالی است که شیعیان جز از بیان واقعیت دست به عمل دیگری نمی زنند. البته جدای از افراد افراطی هر دو طرف که شاید عامل اصلی اختلاف بین دو گروه باشند. اما جمعی از علمای  اهل سنت نیز حق را می دانند و با این حال در حال تخریب شیعه در نظر عوام می باشند در چنین وضعی که شیعه برای اهل تسنن منفور تر و پست تر از مسیحیان و حتی یهودیان شده است.( البته شیعه ای که ما به آن معتقدیم چنین خصوصیاتی ندارد.) بهترین دعایی که هر مسلمانی می تواند بکند ایجاد وحدت است . اگر نگرشی نسبت به بعضی اتفاقات داشته باشیم در می یابیم که اکثر افرادی که تغییر مذهب داده اند از اهل تسنن بوده اند که به شیعه ملحق شده اند. این خود می تواند یکی از دلایل کوچک حقانیت شیعه باشد. وقتی اهل تسنن ازدواج با یک شخص شیعه را غیر مجاز اعلام کرده(در حالی که شیعه مجاز می داند)آن هم به این دلیل که فرد شیعه بر سنی تاثیر می گذراد در واقع خود گوشه ای از ضعف خویش نسبت به نداشتن دلایل منطقی را اعلام کرده اند! بعضی از افراد در این بین در حال پوشاندن واقعیت ها هستند.. مشکل این است که  اهل تسنن -لا اقل افراد زیادی از آنها-شیعیان را نمی شناسند و گویی راه یافتن حقیقت را برای خود مسدود کرده اند چرا که هر گاه در مورد خطاهایی که از صحابه سر زده از آنها  سوال می کنیم می گویند که نباید راجع به اعمال آنها سوال کرد آنها می دانستند چه می کنند!!! این نشان از آن دارد که تنها دلیل اختلاف اهل تسنن و تشیع در این است که جاهلان اهل تسنن بدون هیچ دلیلی و فقط از روی تعصب حاضر به شنیدن هیچ حرفی از جانب شیعیان نیستند.

 

 

 

 

 

 

 

همان طور که می دانید ایران تنها کشور کاملا مسلمان و با اکثریت شیعه است . بیش تر افراد سنی کشور در سیستان و بلوچستان و در کردستان هستند. به نظر شما عجیب نیست که یک ایرانی متولد تهران با عقاید ریشه دار سنی باشد؟!کمتر کسی پیدا می شود که خانواده اش و حتی خودش به مدت 5 سال در تهران زندگی کند و سنی باشد البته بعید نیست اما کمتر پیش می آید. سامی یک انسان مسلمان با مذهب اهل تسنن است هر خواننده ای بود تا به حال حرفی یا قطعه ای در وصف افراد دیگری که در مذهبش آنها را دارای مقام می داند قرائت می کرد. در حالی که سامی به سرودن در وصف رسول اعظم(ص) که بزرگترین نقطه ی مشترک شیعه و سنی است بسنده می کند. این عجیب نیست که سامی تا به حال حرفی از صحابه در اشعارش نزده است و حتی تا به حال در مورد آنچه اهل تسنن معتقد و تشیع آن را قبول ندارد نگفته است؟! او برای مطالعه و درس خود دانشگاه الازهر مصر و رشته ی وحدت مذاهب اسلامی به ویژه شیعه و سنی را انتخاب می کند. دانشگاه الازهر مصر که در آن افراد شیعه سرزنش و مورد بی احترامی قرار نگرفته و حتی مذهب تشیع هم در آن تدریس می شود. دانشگاه الازهر که شیعیانی مانند آیت الله بروجردی و سید جمال الدین اسد آبادی در تاسیس آن نقش داشته اند! همه ی ما به خوبی می دانیم که صلوات مخصوص افراد سنی که به دلیل تعصب روی برتری داشتن صحابه براهل بیت(ع) یا نامی از آل نمی برند(صلی الله علیه و سلم) یا بلا فاصله بعد از آن صحابه را نیز می گویند(صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم) و یا اگر صحابه را هم نگویند آل را در مقامی پایین تر از پیامبر می آورند(صلی الله علیه و علی آله) در حالی که سامی یوسف در کنسرت خود که برای شبکه ی الرساله آنرا اجرا کرد پس از اجرای سرود المعلم چنین صلواتی فرستاد: صلی الله علیه و آله و سلم که این امری عادی نیست. این صلوات مخصوص شیعیان است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر کمی به عمق معنای شعر امت من فکر کنیم می شود به این صورت تلقی کرد که این شعر را یک فرد شیعه به خاطر متفرق شدن اهل تسنن از دین حق سروده باشد! " ما از پیامبر و راه او منحرف شده ایم بیایید دوباره با هم جمع شویم و اقتدار خود را بازیابیم"

به گفته ی سارا یوسف رحیمی سامی در مورد فتوای امام خمینی مبنی بر مجاز بودن موسیقی صحبت کرده و گفته به ایشان و سخنان و نظرات ایشان معتقد است این عجیب نیست که یک فرد سنی جویای فتوای یک عالم و مجتهد شیعه باشد؟!سامی در سال 1359در ایران متولد شده و همچنین ایرانی بودن و تهرانی بودنش می شود دلیلی باشد برای این که او شیعه است. همه ی این ها  دلایلی بود که می توان گفت سامی یوسف محبوب جهان به ولایت اهل بیت ایمان و از منتظران شیعه ی امام زمان است. در چنین وضعیتی که اهل تسنن در مورد بعضی از نظرات شیعه آنها را لعن می کنند شاید تقیه جایز باشد برای کسی که (به گفته ی سارا) برای تبیین حقایق ناگفته ی اسلام آمده است! بدون شک ما هر چه از سامی شنیده ایم همان اسلام حقیقی بوده به هر حال در چنین شرایطی اعلام شیعه بودن برای سامی خطرناک است (البته اگر باشد) چه بسا اگر سامی از همان ابتدا به عنوان یک شیعه پا به عرصه ی موسیقی گذاشته بود به هیچ عنوان هم اکنون در این مقام نبود. با این حال تعجب است که سامی یوسف بعد از سال ها دوری هنوز هم به میهن خویش بازنگشته است...

به هر حال ما نیز خواهان وحدت هستیم و درست است که جهان تشیع  مورد ظلم زیادی واقع شده اما همین که سامی روی مسلمان بودن خود(نه روی مذهبش)تاکید دارد برای ما خوشایند است. چرا که اسلام حقیقی تبلیغ می شود. همه ی ما خواهان وحدتییم و این سامی نیست که ما از وی حمایت می کنیم بلکه مهم هدفش یعنی وحدت مذاهب اسلامی به ویژه شیعه و سنی است و من نیز نه به این دلیل که سامی ممکن است شیعه باشد و نه به این دلیل که وی اصالت ایرانی دارد بلکه به خاطر جنبش جهانیش با تمام وجود از وی دفاع می کنم

جزاکم الله خیرا

 

 

 

 

 


¤ نویسنده: محمدعیسی یوسفی

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
21769

:: درباره من ::

لحظه های کاغذی

محمدعیسی یوسفی
این وبلاگی است که سعی دارم در آن به مناسبت های مختلف مطالب گوناگونی را در همه ی زمینه ها به اطلاع دوستانم برسانم.

:: لینک به وبلاگ ::

لحظه های کاغذی

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

تابستان 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::


::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::